وقتی بحث از ژئوپلتیک میشود، مردم به رقابت قدرتهای بزرگ فکر میکنند: امریکا در برابر اتحاد جماهیر شوروی و یا این اواخر چین. خوب! این هم منطقی است و هم منصفانه. قدرتهای بزرگ، همانطور که از نامشان پیداست، مهم هستند. اما با عقبنشینی امریکا از نقش خود به عنوان گلوبوکاپ (نظام یا حکومتی سیاسی با سیاست خارجیای که درگیر مداخلهگرایی، مداخلهگری و یا امپریالیسم است. مترجم.) فضا برای نمایش قدرتهای متوسط و اتخاذ برخوردهای قاطعانهتر از سوی آنها بازتر شده است.
ترکیه، بخشی از سوریه را اشغال کرده و نیروهایش را به لیبی اعزام نموده است؛ همانطور که به آذربایجان در شکست ارمنستان کمک کرده. این کشور همچنین نیروی دریایی خود را جهت حمایت از ادعاهای مشکوکی که در مورد آبهای مدیترانه وجود داشت، اعزام نموده است. ایران، از شبهنظامیانی پشتیبانی میکند که حامی حکومت سوریه هستند. این کشور در لبنان و عراق نفوذ گسترده و دست بازی دارد. پاکستان هم به گروهی از جهادیهای زنستیز کمک کرد تا بر افغانستان مسلط شوند. بلاروس هواپیمایی را ربود و به مهاجران دستور داد از حصار مرزی لهستان عبور کنند. کوبا مشغول آموزش تجسدهای ترسناک ونزوئلایی است. عربستان، یمن را بمباران کرده است. تهدیدات متوسطی نیز در راهپیماییها هر از گاهی نمود پیدا میکنند. این گروه در حال گیج کردن جهانیان و خطرناکتر کردن دنیا هستند.
رهبران این کشورها همیشه هم دستشان باز نیست. دیکتاتور بلاروس، اخیراً به یک دستنشاندهی روسیه تبدیل شده است. پاکستان، شدیداً بدهکار چین است. همه در بحث رویارویی نظامی با امریکا، برخوردهای محتاطانه دارند. اما در عین حال پیرو برنامههای خودشاناند و نه کشوری که میتواند نقش اسپانسری قدرتمند را داشته باشد. آنها چیزی را ترویج میکنند که منافع ملی و یا در بعضی موارد، منافع خودخواهانهی خودشان تلقیاش میکنند.
برخی از آنها نیز نگرانیهایی در زمینههای امنیت ملی دارند. نظیر ترکیه که خواستار ایجاد یک منطقهی حائل در سوریه بود تا بدین ترتیب از ایجاد پایگاههای شبهنظامیان کُرد در نزدیکی مرز این کشور اجتناب کند. پاکستان نیز بیمناک نفوذ هند در افغانستان بود. مصر هم که دارد در لیبی مداخله میکند؛ قصدش هم جلوگیری از ایجاد هرجومرج است. اما انگیزههای نامحترمانهتری نیز این میان وجود دارند.
برخی رهبران (عمدتاً خودکامههاشان) سفرهای خارجی انجام میدهند تا توجه عمومی را از سابقهی بدخیمی که در داخل مرزهاشان داشتهاند، منحرف کنند. رئیسجمهور ترکیه بر آسیبهای اقتصادی و سرکوبهای سیاسی ریاست داشته است... اما ترکها پیروزیهای نظامی او را هنرمندانه جلوه داده و در تلویزیونهاشان نمایش میدهند. به همین ترتیب، حاکمان عربستان سعودی، مصر و پاکستان نیز همهشان ناکامیهایی دارند که پشت پرچم ملیِ شدیداً در حال اهتزاز خود، پنهانشان میکنند.
سود و منفعت نیز این میان بی تأثیر نیست. بعضی رهبران که شرکتهای خودشان در ردیف نخست بازسازیها قرار دارند، به کشورهای جنگزده سلاح و وام اعطا میکنند. ذینفعان مالی این قبیل امدادها نیز اغلب دوستان رهبری هستند و نه افراد و نیروهای او.
انگیزه نهایی و شاید بشود گفت مهمترین انگیزه این است که این گونه رهبران عمدتاً تمایل به حمایت از رهبرانی شبیه خود دارند. حاکمان مارکسیست شاید در ظاهر شباهت چندانی به خیلیهای دیگر نداشته باشند، اما همهشان از ونزوئلا حمایت میکنند. رژیمهای تحت تحریمهای امریکا جهت حفظ بقای خود، با یکدیگر تجارت انجام میدهند. بعضی نیز در حال تبادل نکاتی هستند دال بر اینکه چطور دموکراتها و نیز توطئههای کودتا را سرکوب کنند. گاهی هم تمام این انگیزهها با هم ترکیب میشوند. یکی از خودکامگاناین قدرتها ممکن است نیروهایی را برای کمک به خودکامهای دیگر بفرستد و آن را در لفافهی نامهایی چون «جنگ میهنی» بپوشاند... دادوستدی که تهش انگار هر یک برنده معاملات ساختمانی شده و سهم خودشان را برداشتهاند.
نتایج حاصل، فاجعهبار بودهاند. در ونزوئلا، تهدیدهای متوسط و رژیمی تحت رهبری نیکلاس مادورو، چنان بساط فسادانگیز و ناکارآمدی راه انداختند که تا ۷۵ درصد به کوچکتر شدن اقتصاد این کشور انجامید. در اتیوپی، تسلیحات و پول نقد، از طریق مداخلهجویان متوسط به نخستوزیر این کشور (ابی احمد)، شهامت این را داد که جنگی همهجانبه علیه شورشیان داخلی راه بیندازد... جنگی که به کشته شدن دهها هزار نفر و وادار شدن میلیونها تن به ترک خانههاشان انجامید.
در سرتاسر جهان، به همریختگیِ پیشآمده در قدرت و نقش بازدارندگی امریکا و تضمین امنیتی ایالاتمتحده، همسایگان این کشور را واداشت با ترس بیشتری به دشمنان دیرینهشان بنگرند و خود را بار دیگر مسلح کنند.
اینها هیچکدامشان فاکتورهای مثبتی در بحث ثبات جهانی محسوب نمیشوند. اگر امریکا درگیریاش را بیشتر کند، نه کمتر! جهان امنتر خواهد بود. اما این اتفاقات هم برندههای خودش را داشته... برندههایی که رهبران بعضی کشورها بودهاند: به عبارت دیگر این مهم شاید به نفع مداخلهجویان متوسط تمام شده باشد. اما تمام این کشورهایی که لفظشان رفت (یا همان مدعیان کنونی) به زودی خواهند فهمید که هزینههای ماجراجویی، بسیار سنگینتر از منافعش تمام خواهد شد. استفاده از نیروی سخت، گران تمام میشود و انجامش نیز کار هر کسی نیست.
ترکیه، تسلط و قلمرویی را که مشتاقش بوده به دست آورده. اما تقریباً تمام متحدانش را از خود رانده است. عربستان در باتلاق یمن گرفتار شده است. مأموریتهای امارات نهتنها در یمن، بلکه در لیبی نیز با شکست مواجه شده. سرهنگهای پاکستانی از عقبنشینی شتابزدهی رئیسجمهور جو بایدن از افغانستان ابراز خرسندی کردهاند. طالبان با پاکستان دوست است و با هند دشمنی دارد. اما حاکمان جدید کابل، طریق حکمرانی کردن را نمیدانند. اقتصاد افغانستان رو به فروپاشی است و رویکرد بیرحمانه و انحصاری آنها ممکن است به جنگ دیگری بیخ گوش پاکستان بینجامد.
مردانی که در حال اداره این کشورها هستند، بیشک موضوعات را طور دیگری میبینند. مستبدان عاشق آناند که دشمنی خارجی داشته باشند... آنها گاهی خودشان هم تبلیغات خودشان را باور میکنند. به همین خاطر است که مداخلات نظامیشان را ادامه میدهند. اما اغلب در حال اشتباه کردناند. و اشتباه، واقعیتی است که قدرتهای بزرگ نیز امکان ارتکابش را دارند... اما در نهایت این شهامت در قدرتهای متوسط به سقوط آنها خواهد انجامید.
#روزنامه اینترنتی فراز #سایت فراز
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟